ناجورها با بازی پیرس برازنان
این روزها انتظارات از فیلم های رنی هارلین بسیار کم شده است، زیرا اکثر مردم حتی انتظار وجود آن ها را ندارند. حتی با وجود این اخطار، آخرین تلاش کارگردان همچنان ناکام مانده است. فیلم کمدی و فیلم اکشن ناجورها صرفاً به جای طعمدهندههای دیگر، فیلمی با رانت پایین نیست که حاوی نژادپرستی است. این یک تلافی کارمایی برای همه منتقدان خوشنیت (از جمله این منتقدان) است که با حمایت بازتابانه از هر لو-فای یا تیراندازی مستقل بهعنوان «بازگشت سرگرمکننده دهه 90» علیه شگفتانگیزی سینما عقبنشینی کردهاند. " ما خیلی متاسفیم برای جرم دادن پاس به «آنهایی که آرزوی مرگ من میکنند»، چون جرأت میکرد لذتهای ساده «کلیفهنجر» هارلین را نبش قبر کند، با زبالههای داغی مجازات شدهایم که چنان واپسگرا، تقریباً مانند ماشین زمان به نظر میرسید. همچنین از بسیاری جهات کاملاً مدرن بد نبود .
نه اینکه ما نباید این اتفاق را می دیدیم. مرز باریکی بین قدیمی و بیش از حد رسیده وجود دارد، و هارلین - که با متن های نسلی مانند "بوسه طولانی شب بخیر" و "دریای آبی عمیق" قبل از فرار به چین زمانی که نام تجاری اش از مد افتاد، نامی برای خود دست و پا کرد. طرف اشتباه آن برای بیش از یک دهه در حال حاضر. وقتی نویسنده پاپ کورن به زبان دیگری در نیمه راه دنیا کار می کرد، به اندازه کافی آسان بود که زیر فرش جارو شود، اما «ناسازگاران» او را در حال بازگشت به هالیوود می بیند که به طرز وحشتناکی به گرایش های منسوخ او می تاباند. نه تنها از این نظر کهنه شده است به این معنا که تک تک ضربهای این فیلم را در جای دیگری بهتر اجرا کردهاید، بلکه از این نظر که سرقت بزرگ آن به شخصیت نژادپرست نیک کانن بستگی دارد که خود را به شکل یک شیخ عربی درآورده است (مسلماً بدترین قسمت آن است. دنباله ای که صدها مرد را نیز در بر می گیرد که همزمان از اسهال انفجاری رنج می برند).
اما قبل از اینکه به خاورمیانه برسیم، ابتدا چند سفرهچینی حیاتی پیش از رسیدن به خاورمیانه: نامناسبها گروهی از دزدان مانند رابین هود هستند که در سراسر جهان سفر میکنند و صندوقهای امانات را به سرقت میبرند تا چنین ثروتهای بهدستآمده را با فقرا دوباره توزیع کنند. برای نقل قولی از روایت واقعاً تحملناپذیر صداپیشگی که کانن با همان شور و شوق نشان میخواند که از معرفی شعبدهبازان با چشمبند در فیلم «America’s Got Talent» استفاده میکند: «من هرگز از افرادی که لیاقت آن را ندارند دزدی نمیکنم».
البته، با توجه به اینکه وقتی رابرت هنی و کرت ویمر فیلمنامه نویسان سعی می کنند چیزها را تند و تیز کنند، شکایت از چنین کلیشه هایی دشوار است. اگر کانن فقط در نقش یک اپراتور نرمافزار استاندارد بازی میکرد، یک چیز بود، اما نه، شخصیت او - پادشاه نامتناسبها - یک بیتلمنیک به نام رینگو است که میتوان کل شخصیت او را بهعنوان «مردی به شدت نژادپرست که فکر میکند رینگو استار است» توصیف کرد. باحالترین نوازنده تمام دوران» (نظری که از طریق فلاشبکهایی به سبک «مرد خانواده» که به خطهای با ارزش «پدر آمریکایی» میشود بررسی شد). سایر اعضای تیم او نیز دو ویژگی کامل دارند. جیمی چونگ همیشه دوست داشتنی در نقش ویولت، متخصص هنرهای رزمی متنفر از مرد، از بین می رود، نقشی که او موفق می شود با یک سکانس مبارزه جنبشی در دقایق پایانی آن را جبران کند. رامی جابر، تهیهکننده اجرایی، نقش یک مرد کلاهبردار و سلطنتی بالقوه را ایفا میکند که فقط به عنوان شاهزاده شناخته میشود، در حالی که مایک دی. آنجلو، ستاره پاپ تایلندی، بهعنوان کارشناس تخریب، ویک، به رسمیت شناخته میشود.
اما همه این شخصیتها واقعاً برای قهرمان واقعی فیلم، یک دزد متعهد بریتانیایی به نام ریچارد پیس (برازنان، با ذوق حرفهای انرژیهای بزرگی را در دستمزد «یک بار باند، همیشه یک باند» دریافت میکند، تجلیل شدهاند. پیس از آن دسته دزدی است که دوست دارد چیزهایی را که دزدیده است نگه دارد تا اینکه آنها را به دستش بدهد، اما افراد نامناسب به تجربه او نیاز دارند تا انبوهی از آجرهای طلا را از زندان انتفاعی ابوظبی که توسط شولتز اداره میشود (تیم راث، گریم) بلند کند. پیس از چندین مکجیل دیگر شولتز جدا شده است، و بنابراین باید بتواند به افراد نامناسب کمک کند تا به یکی از آنها نفوذ کنند و ثروتی را بدست آورند که در غیر این صورت برای تأمین مالی تروریسم استفاده میشود. موفقیت آنها هرگز مورد تردید نیست، و بنابراین سؤال قانعکنندهتر این است که آیا پیس واقعاً سهم خود از پول را در زمانی که همه چیز گفته شده و انجام میشود، واگذار میکند یا خیر. برای اهرم، نامزدها با دختر جدا شده پیس (هرمیون کورفیلد) که ظاهراً هوپ نام دارد، به نیروهای خود می پیوندند.
اما چنین "جدی هستی؟" انتخاب ها شر کمتری در فیلمی هستند که در غیر این صورت به کلی از منطق درونی دوری می کنند، به خصوص در طول یک سکانس سرقت مرکزی که ترکیبی از سبک سودربرگی با تمام نبوغ جنایتکارانه شخصی است که سعی دارد با تفنگ انگشتی از فورت ناکس غارت کند. همه موسیقیهای تند، تغییرات غیرقابل قبول لباس و جزئیات حذف شده در جهان نمیتوانند هیچ لذتی را از تهاجمی که مخاطبان از برنامه میدانند را در نظر نگیرد یا آنها را متقاعد کند که به این موضوع اهمیت دهند که چگونه ممکن است اشتباه پیش برود. این کمکی نمی کند که هارلین تقریباً هیچ استفاده هوشمندانه از محیط مطبوع زندان (ترکیبی از فضای داخلی لس آنجلس و نماهای ابوظبی) ندارد، یا اینکه هر پیچ و تاب از طریق خودنمایی کانن برای ما خراب می شود.به جای پخش شدن روی صفحه، صداگذاریحداقل شولتز زیبا به نظر می رسد، که در یک فیلم زیبا که به زیبایی گرفته شده است، مانند یک بروشور سفر مصور برای امارات متحده عربی است، حتی زمانی که تعداد زیادی پرتابه بر روی معماری استفراغ می کنند.
برای این منظور، پهپاد ثابت اسلامهراسی در «بیمناسبها» - که در لایهی کیک فیلم از تعصبهای معمولی دیگر پخته شده است - به نظر میرسد که بیشتر یک ویژگی باشد تا یک اشکال، بهعنوان مکانهای خیرهکننده ابوظبی و پسزمینه بودجه قابل توجهی در امارات. تصاویر دوران بوش به اندازه ای است که فیلم را شبیه یک تبلیغ گردشگری می کند که تلاش می کند آمریکایی ها را بر اساس جنونیسم نهفته خودشان بفروشد. تروریستهای کلاهدار تاریک، دستهای از خدمتکاران قابل تعویض که همگی محمد نام دارند، ریفهای بدبینانه درباره قابلیت تعویض فرضی کشورهای خاورمیانه... همه این چیزها و موارد دیگر میتوانند از سوئیت لوکس خود در یک هتل هفت ستاره مال شما باشند. در نقطهای خاص، به نظر میرسد جنگل را از دست دادهایم تا درختها شکایت کنند که شوخیهای شتر با همان چیزی که الین می (یا حتی کیم کاترال) زمانی برایشان آورده بود، فرود نمیآیند. این فقط به این معناست که وقتی فیلمی شما را به فکر فرو میبرد، به ندرت نشانه خوبی است: «رنی هارلین که «ماجراهای فورد فیرلین» را ساخت، هرگز در مقابل این مزخرفات تنبل و بداخلاق ایستادگی نمیکرد.